چند شعر تقريبا عاشقانه

چند شعر تقريبا عاشقانه

براي اين پنجره بهانه‌اي بياور
كاوه اويسي

***

با احترام
تقديم به خانم زيبا!

از دوشنبه که پایین آمدی
باران در ” تو” شروع شد
بعد که
دستی به ابروهات کشیدی و
راه افتادی تووی تَنم
ایستادی در چشم‌هام
چشم‌هام آیینه‌ای شد برای رُژ ارغوانی‌ات
خانم زيبا!

باران در تو شروع شد
از دوشنبه بالا آمدي و
لبانم را بوسيدي
تن‌ات رودخانه اي شد
تابستان
تابستان
تابستان‌
دست‌هات تابستان
ناگهان
پرنده‌اي در تو آواز خواند.

کاوه
اسفند 90 مهر 1400

***

همیشه انتهای این ماجرای عاشقانه به مثلت تو ختم می شود و
این دنیا به مردمک چشمهات خانم زیبا!
نه این تختخواب دردی از من و تو دوا می‌کند
نه این راهی که تو می روی
بلند شو بلند شو و شطرنج بازی کن
نه این دنیا جای امنی برای توست
نه شاه این شطرنج داماد خوبی برای روياهات
نه من برنده ام
نه تو
دستانت را بالا ببر
دستانت را بالا ببر و برگرد
برگرد به این تختخواب و این شعر خانم زیبا!

کاوه

***

شبیه مردی شده‌ام که برای پیراهنت آواز می‌خواند
وقتی‌که همه شعرهایم به موهای تو ختم می شوند
و همه جاده ها به نیامدنت
بیا و کمی در این شعر ها قدم بزن
شاید موهای تو جاده‌ای بسازد
برای زمستان و برفی که می‌بارد
یا پنجره‌ای برای
مردی
پرنده‌ای و
پیراهنی

کاوه90

***

موهایت را باز کن
دستی به این روزهایم
و
در امتداد من دراز بکش
پنجره‌ها را به خيابان ببر
روياهايم را به كافه‌ي كوچكي در خواب‌هات
پاهايم را به رودخانه
می دانم
مي‌دانم
دامن چین‌دار و
رُژ ارغوانی این روزهات
چه جادويي مي‌كند
كمي بوسه.

کاوه 90

***

هم این رودخانه از موهای تو سرچمشه می گیرد و
هم وسوسه‌های من از گردش چشمهات خانم زيبا!
برگرد
بچرخ
دستهات را باز کن
زمین آغوش من است
برای سینه های تو
وقتی
تفنگ قلاده ای می‌شود
برای رودخانه.
زمین وسوسه‌ي کمی نبود
برای
تفنگ وشانه های تو
و خونی که از این رودخانه
به تنت می ریخت برای بوسیدنت کافی بود
برگرد
بچرخ
شلیک کن.

كاوه 91

***

تو از انتهای این رودخانه به دریا نمی‌روی
پاریس هم که باشی
عطر تنت درياي خزر است
بلند شو خانم زیبا!
شالت را بیانداز دُورِ لبت ساحلی است برای خیابان و من
کفش هایت را بپوش
پاریس رودخانه‌ی نزدیکی است که به تو می‌ریزد
لب هایم را ببوس
این خیابان شهید دیگری نمی خواهد
برگرد
از همان رودخانه‌ای که به دریا نمی‌روی

کاوه 91

***

بیا
و کمی هم در این قطار بیا
به خاطر این پرنده هم که شده
کوتاه بیا
از این دیوارِ کوتاه
بیا
و توی این برف
و گربه ای که به پیشانی باغ چسبیده
کوتاه بیا
كوتاه بيا
و کمی شکارم کن
مثل همین گربه که از دیوار پرنده
کوتاه
بیا

کاوه 90

***

چشمهات آسمان را تکرار می‌کنند
و سینه‌هات پر است از پرنده و شعر
در را که باز می کنی
پرنده‌ای در تو آواز می‌خواند
پرنده‌اي كه هر سال
از انتهای خواب‌هات
شعرها را به باد مي‌دهد
به رودخانه
به رويا!
با من برقص
با من بمان
با من بخواب
با من برقص
با من بمان
این شعر هنوز تمام نشده
با من برقص
آسمان هنوز تمام نشده
با من بخواب
رودخانه هنوز تمام نشده.
با من بمان.

كاوه 90

***

می خواهم دستهایم دور گردنت
آغوشی شود
برای نرفتن تو
پاهایم
رودخانه‌اي براي ماندنت
نگاه کن
توی همین شعر کوتاه جان كنده‌ام
برای بوسیدنت
حالا تو مانده‌اي و اين جاده‌
یا بمان يا نرو.

كاوه 91

***

شعرهايم از موهاي تو شروع مي‌شوند و
اين برف از رقصيدنت
زمستان
از رژ ارغواني‌ات
چيزي طلبكار است خانم زيبا!
چيزي شبيه يك بوسه
يا دست‌هات كه دور كمر ديگري حلقه مي‌كني
بيا و روبرويم بنشين
و برايم دروغ بگو
بگو اين يك سفر كاري بود
يا بگو جاده‌ها شوخي‌شان گرفته بود و برنمي‌گشتند
برايم دروغ بگو
بگو كه دريا “تووفاني” بود
بگو
برايم كمي دروغ بگو
بگو كه موهايت را كوتاه كرده‌اي
بگو رژ ارغواني‌ات را جايي
در جاده‌ها گم كرده‌اي
بگو زمستان كس ديگري شده‌اي
بيا و برايم دروغ بگو
اين جاده‌هاي طولاني
به شعرهاي من و
به دروغ‌ها و دست‌هاي كوچك تو بدهكارند.

كاوه91

***

حرفهایت که تمام شد
برای این پنجره هم بهانه‌ای بیاور
شاید حرف‌هاي تو و
این پُلی که حالا رویش ایستاده‌ام را باور کند
یا برود لب رودخانه‌ای
و برای ابرها
برای سفره‌ی عید و تویی که پنجره برایت شوخی بود
گلوله‌ای بیاورد

كاوه 90

***

رودخانه پر از بادكنك شده
موهايت پر از ماهي
تمام آينه‌ها پر از برف
انگار خواب مي‌بينم
انگار خواب مي‌بينم
خواب بادكنكي كوچك
كه به قلاب ماهي‌گيري افتاده
و رودخانه‌اي كه پر از آينه شده
انگار خواب مي‌بينم
كه موهايت جاده‌اي ساخته
لب‌هات كلاغي كه روبروي من نشسته
انگار خواب مي‌بينم
انگار خواب مي‌بينم
كه به خانه‌ي كوچك من برگشته‌اي
و مي‌رقصي
انگار خواب مي‌بينم
ابرها روي ميز صبحانه مي‌بارند
و كلاغي در دهان تو آواز مي‌خواند.
كاوه 91
لبخندت را به خانه برگردان
خودت را به آغوش من
ببين چه سرنوشتي پيدا كرده‌ام
دستهايم كلاغ شده‌اند
چشم‌هام توكا
از پيچ همين خيابان كه بيايي
در آينه
مردي را مي‌بيني كه شبيه جنگل است
روي درختي خانه ساخته
شبيه دريا
و منتظر زني است
و منتظر زني است
و منتظر زني است
كه تابستان گذشته در رودخانه‌اي غرق شد

كاوه 91

***

زني در دهان من آواز مي‌خواند
زني كه آبستن حوادث زيادي است
مثل دوست داشتن
مثل بوسيدن
مثل شليك گلوله اي
مثل باريدن برف
زني در درون من مي‌رقصد
زني كه در جنگي نابرابر
گيسوانش را باد برد
زني كه چشمهايش را
زني كه دست‌هايش را
زني كه قلبش را
زني دردرون من آبستن است
زني كه شبيه تكه ابري است
در يك روز پاييزي
زني كه شبيه رودخانه‌اي‌ست
در دهان من آواز مي‌خواند
زني كه مي‌رقصد و به من شليك مي‌كند
كاوه 90
عزيزم
بهتر است همديگر را ببوسيم
چمدانها را ببنديم
روبروي هم بنشينيم و
شرابي بنوشيم و
بعد در نزديك‌ترين ايستگاه
براي هم دست تكان دهيم و
اميدوار باشيم
بمب ساعتي كوچكي كه
لاي لباس‌هاي هم پنهان كرده‌ايم
درست عمل كند.

كاوه90

***

نگران نباش عزيزم
تو كه بروي نه من چيز زيادي از دست ميدهم
نه تو
فقط مي‌ماند
شرابي كه با هم انداختيم
و
قول هاي كوچكي كه به هم داديم
نگران نباش عزيزم!
تو كه بروي
براي شمعداني‌هاي پشت پنجره هم فكري مي‌كنم
براي غذاي گربه‌ها
براي عكس‌هاي دو نفره‌مان
براي دست‌هاي كوچكت
نگران نباش عزيزم
تو كه بروي
جاي خالي‌ات را با
سنگ كوچكي پر مي‌كنم
كه شبيه تو نيست.
كاوه 90